احمد آقای قاطی پاتی
همین پس پریروز، با این سردبیر گبروتی دعوام شد!
بشش گفتم: اوهی! برا چی چی، هر کی پول از کیسۀ ملت برمیداره، میشه خائن وطن فروش بیدین، لامصب بیایمون و درمون؟ ها!؟
چشاش سیخ شد که چطو مگه؟
بشش گفتم: چطو مگه نداریم که..؟ یکی هست حق خودشو از سرفۀ ملت ور میداره..!
بشم میگِد سرفه نه و سفره…
بشش گفتم حالا هر چی؟ سرفۀ ملت هست یا نه؟ حقشه! زخمت کشیده… تنبون کنده… نه! جیگر خورده… اون هم نه..!
بشم میگِد: جون کنده..!
بشش میگم: بعله! بعله! جون کنده..! زخمت کشیده..! حالا هم حقشه لنبونده…نه! خورده..!
بشم میگِد: خو حالا مگه چیچی شده؟
بشش گفتم: برا چیچی… برا چیچی… برا چیچی…
بشم میگِد: برا چیچی، چیچی؟
بشش گفتم: برا چیچی، اون بیچاره، بخبخت، نکبت زده که با هزار بخبختی رفته دلار ۴۲۰۰ گرفتن رو این طور سنگ رو یخ میکنی. به خدا گنا داره! بترس..! از روز عذاب و مکافات بترس!
زبونش بند اومد و هیچی نگفت. فقط نیشش رو محترمانه باز کرد و گفت: چشم احمد آقا! قاطی پاتی نکن! شوما میفرمایین، بنده چی کار کنم، چطوری بنویسم تا خدای نکرده، اسیر مکافات الهی نشوم.
بشش گفتم: عی! اولا اینقذه لفظ قلم حرف نزن! یخته با مردوم باش! یخته مثی مردوم باش!
بشم گفت: این اولندش به چشم! چون هیچ کی مثی شوما نمیتونه مثی مردوم حرف بزنه، سرمقالۀ این شماره باشوما!
بشش گفتم: اون که کنتراتی منه! توو این مملکت هر چی افتاد دستی آدم، دیگه پس گرفتنی نیست.
بشم میگِد: کاملا درست میفرمایین! حالا دومی..!
بشش گفتم: و اما دومی! کسی که دلار ۴۲۰۰ تومنی گرفته، در اصل، حرکت محترمانهای کرده! یعنی این دلار محترمانه است. مگه همین شاه نبود، دلاری ۷ تومنی رو حراج کرد و ریخت توو بازار..! چرا صداتون درنیومد؟
بشم گفت: احمد آقای عزیزم! اولا اون کار هم نادرست و اشتباه بزرگی بود. دوم، این بحث اقتصادیه و حالا من وقت ندارم برات توضیح بدم. گرچه با این ذهن پویا و پرتحرکی که شوما دارید، عمرا کسی بتونه، براتون توضیح بده. سوم این که دوست عزیز، اینها قرار بود با این پولها دارو و مایحتاج مردم را بخرن، نه خنزل پنزل و ویلا و این جور چیزها…
بشش گفتم: این پولا، هر چی هست، محترمانه است. آدمهایی که گرفتن، خودشون آدمهای محترمی بودن و خودشون میدونن چطوری محترمانه خرجش کنن! حالا یا در راه فقیر بیچارهها، یا فک و فامیل و زن و بچه…! فقط میباس محترمانه خرج بشه… چیز فهم شد؟
بشم گفت: بله! حالا شما بفرمایید سرمقالۀ این هفته را به همین محوری که با هم صحبت کردیم، بنویسین.
بشش گفتم: همین العانه مینویسم.
حالا هم که نوشتم، شوما هم خوندین! محترمانه بفرمایین برین رد کارتون… وگرنه محترمانه بشتون حالی میکنم.
برو دیگه!
جای انگشت شصت بدل از امضا:
احمد آقای قاطی پاتی