تازگیها معاون رئیسجمهوری توو کارهای اجرایی فرمودند که “توانستیم تورم را به ۴۸ درصد کاهش بدیم.”
یعنی من وختی این خبر رو شنیدم، دیگه حال خودمو نمیفهمیدم، جیغ زدم، بالا پایین پریدم. دو تا دستامو هی تکون دادم و جیغ زدم: ” گللللللللللل..!”
میفهمین این دستآورد، حتی از پاآورد هم بالاتره..؟ اما در نهایت پاآورد مهمیه. حالا چرا پاآورده؟ چون از روشها و نظریات آقایون، بعضیها شاخ درآوردند و بعضی دیگر، چیزهای دیگر که بنده، محض جلوگیری از اطالۀ کلام، اشارۀ موشکافانه نمیکنم. اما بخش اعظم مملکت پا درآوردند و عدهای به بلاد خارجه و بعضا به روستاهای دور افتاده و بعضا هم مث بنده، پا درآورند تا ورجه وورجه کنند و روی سر مبارک بکوبند. چون جایی بنده را راه نمیدهند.
حالا بحث را عوض نکنیم، برگردیم به افاضات جناب معاون… ۴۸ درصد از صد در صد، میدونین چه «پاآورد» مهمیه؟
بلاخره فهمیدین؟ ده نفهمیدین..!
تا حالا هر چی میخریدیم دقیقا دو برابر میشد. یعنی هر چی پنجاه هزار تومن بود، میشد صد هزار تومن… اما حالا میشه یخته کمتر از هفتاد و پنج هزار تومن..!
خدایا صد هزار مرتبه شکرت..! بلاخره از مرز صد در صد رد شدیم… یعنی اومدیم پایین..!
حالا «پاآورد» بعدی چیه؟
پاآورد بعدی اینه که شخصی در مقام معاون اجرای رئیسجمهوری یاد گرفته که تورم درصد داره. این یعنی بلاخره ایشون افتخار دادن و کتاب اقتصاد سوم دبیرستان را در رشتۀ منحلۀ اقتصاد مطالعه فرمودن.
نفهمیدین یعنی چی؟
مث این که به کسی بگی تکون زلزله چقدره و ایشون شونههاشو بلزونه و بگه: “تکون بده! تکون بده! تکون بده!”
بعد یه روز دیگه وقتی ازش همین سئوال را بپرسی، بگه :” عجقم! دقیقا ۹ ریشتر..!”
به قول این خارجکیها “واووووو!” پس تو این ریشتر ننه مرده را بلاخره یاد گرفتی… با این مثال، غلط میکنین بگین “نفهمیدم!”
بلاخره دولت عزیز و عوامل عزیزترش فهمیدن که میزان تورم را با درصد حساب میکنن و کلی زور زدن تا بلاخره سر ۴۸ درصد کنترلش کردن.
۴۸ درصد یعنی این که ماشین بره لب پرتگاه، نصفش توو رو پرتگاه و نصف دیگهاش روی لبۀ پرتگاه… خب! بعد باد موسمی که میوزه، میره تا بره توو دره و بعد باد شکمی بر میخیزه و باز بر میگرده سر جاش… نقش دولت ارجمند در کنترل این ماشین چیه که نره توو دره؟ اینه که قرآن سرشون بذارن و همه با هم بگن: “بمحمد ٍ ، بعلیٍ، بالحسنِ و الحسین… خدایا خودت کمک کن!”
ما هم همگی بزنیم توو سرمون و ناله و شیون کنیم، بلکم دل خدا واسمون بسوزه و یه امداد غیبی، چیزی برامون برفسته و ما را از فرود به دره، اون هم با کله نجات بده.
خدا را صد هزار مرتبه شکر که عناصر دولت فخیمه را روضه خوانان قهار تشکیل دادن تا در چنین شرایطی بتونن اقتصاد را با نفحات روحی خودشون نجات بدن.
پس تا این جا، کارمند و کارگرهای عزیزتر از جان حواستون باشه؛ هر چی تا دیروز میخریدین پنجاه هزار تومان، دیگه نمیخواد صد هزار تومن بخرین. به لطف نفحات روحی حضرات، فقط ۲۵ هزار تومن ناقابل اضافه میشه و بعد از مدت کوتاهی، دوباره ۲۵ هزار تومن دیگه و بعد از مدت کوتاهی، دوباره ۲۵ هزار تومن دیگه و بعد از مدت کوتاهی، دوباره ۲۵ هزار تومن دیگه و به قول آقایون «قص علی هذا..!»
این پاآورد را به همۀ شهروندان عزیز، صمیمانه تبریک و تهنیت میگم و امیدوارم که دولتمردان عزیز با خواندن صفحات بیشتری از کتاب اقتصاد سال سوم دبیرستان رشتۀ منحلۀ اقتصاد، باز هم چیزهای بیشتری در حوزۀ اقتصاد یاد بگیرند.
چیزی هم دربارۀ این رشتۀ ننه مرده بگم که بعد از جنگ منحلش کردند و به جاش کل رشتۀ انسانی شد ادبیات و دینی… حالا عزیزان تربیت شده در این دو رشتۀ پر بار، چه گلهای خندانی به این مملکت نهادند، بماند. البته اشتباه نشود به سر این مملکت… یهوکی فکرای بد بد نکنین!