آقا رفتیم تو سالِ دویم! زکی..! کی میره این همه راهو..!
احمد آقا قاطی پاتی
بین خودمون باشه..! صداشو در نیارین! این جناب سردبیر ما هم یه کم چیز خله… بشش میگم:” آخه آق سردبیر، واسه چی داری هر سر ماه، عین صلاه یومیه، مجله رو میدی بیرون؟”
میگه: “چی کار کنم من، آخه این کار دله..!”
میگم:” آخه قربونت برم، کار دل هم ته مهش یه چیزهایی هست.”
البته فکر بد نکنین، منظورم زندگی مشترکه… آخه خجالت نمیکشین زود فکر بد بد میکنین؟ من کی حرف بد زدم که میگین احمد آقا، دهنش وله! رفتین به عیالم هم گفتین. روزی سه نوبت به نافم میبنده که برو آفتابه بر دار دهنت رو آب بکش..! عجب گرفتاری شدیم ها..!
هی میگین احمد آقا زود قاطی پاتی نکن! آخه چطور قاطی نکنم…
دارم میگم: ” آق سر دبیر، همین جور مجانی پجانی نمیشه که… بشم میخنده…! “
میگه: “عمرا کسی اصلا این مجله رو بخونه… این رو من دارم مینویسم همین جور واسه دلم…”
میگم: ” که چی بشه؟”
میگه: “احمد آقا! پای غیرت در میونه. هر کی تو این مملکت گل و گلاب مجله زد، تو خرجش موند و آخرش بست تا شرمندۀ زن و بچه نشه. تا از گلوی زن و بچهاش نزنه و بریزه تو حلق مجلهای که معلوم نیست اصلا کسی میخونه یا نه!”
میگم: “خوبه که خودت هم میدونی…”
میگه: “بعله که میدونم. اما سه تا علت تپل دارم، واسه همینه که دارم ادامه میدم.”
میگم: “ما غریبه نیستیم. به ما هم بگو..!”
میگه: ” اول از همه این که مجلۀ فکاهی خیلی خرج بر میداره. هر کی وارد کارش میشه بعد از مدتی زیر خرجش میزاد. پول بده برای کارتون و کاریکاتور و غیره و ذلک و مطلب ریز و درشت و بعد چاپخونه و بچاپخونه… اما من نه خرج چاپخونه میدم و نه کسی واسم کار میکنه. خودم رفتم هم کار کارتن و کاریکاتور را با سبک خاصی یاد گرفتم و هم یخته سوات دارم، مینویسم و دست آخر خودم به شکل دیجیتال چاپش میکنم. همهاش کار یک نفره. پس قرار نیست از حلق کسی بزنم… همه چی مفت و مجانیه… تازه مایۀ سرگرمیه واسه من.”
میگم: “خو این که اولش… پس تو یکی قرار نیست مثل قبلیا هزینه کنی و بعد زیرش بزای….”
میگه: “نه شکر خدا! دویمش: احمد آقا، کشور به این بزرگی، هر چی نشریۀ طنز اومده، ورشکست شده و رفته. به عنوان مجلۀ جدا و مستقل، میشه گفت: اصلا مجلۀ فکاهی و طنز نداریم. خبرگزاری فکاهی که از همون اولش هم نداشتیم. زشت نیست؟ تو این دنیا که بعضی کشورهای غربی یا غیر غربی، دهها مجله و سایت طنز و فکاهی دارن، خدا را خوش مییاد که همه بیخیال شدیم و این بخش را کاملا تعطیل کردیم؟ جز چند تا پیوست روزنامههای دولتی که به رقبا فوش طنز میدن، دیگه هیچ کی نیست؟”
میگم: “از این نظر که درسته والا… خیلی هم زشته!”
میگه: “همه اینها به کنار..! برو شبکههای اجتماعی رو ببین… همش روضه و آیۀ یأسه! درست و نادرستش رو کاری ندارم. اما آخه انصافه که همه روضهخون شدن و دارن مردم بیچاره رو به بدبختی و فکر کردن به بیچارگی عادت میدن؟ حالا که همه روضهخون شدن، بذار یکی مثل من، دلقک بشه و مردم را بخندونه…”
میگم: “اینها همش درست! اما با این همه زحمت… آخه کسی نمیخونه…”
میگه: “اینش دیگه ربطی به من و تو نداره… نه با خوندنش، چیزی به ما اضافه میشه و نه با نخوندش چیزی از ما کم… ما به وظیفۀ خودمون عمل کردیم. از شکم کسی هم نزدیم. عوض ول گشتن تو شبکههای اجتماعی و چرت و پرت خوندن و نوشتن، وقت آزادمون رو وقف این مجله و خبرگزاری میکنیم. تا فردا کسی، اسم ما رو قاطی روضه خونها ننویسه.”
به نظر من، راست میگه آق سردبیر… شاهد باشین که اقلا ما سعی کردیم شما را بخندونیم. اقلا ما اشک به چشم شما و زن و بچتون نیاوریم.
یخته حالم بد شد… تا باز قاطی نکردم عزت زیاد..!