درگذشتۀ سبک زیبایی بود که برای بررسی مواضع واقعیِ شخصیتها و سیاستمداران کشورها به نقل از آنان نامهای مینوشتند و به جای مواضعِ اتوکشیدۀ آنها منتشر میکردند. گاهی مردم عادی باور میکردند که فلان سیاستمدار، چنین نامهای نوشته است و علت اصلی این باور عموم آن بود که مفاد نامه، به مواضع شناخته شدۀ او بیشتر از سخنان شیک و فریبندهاش شباهت داشت.
شمارۀ دیماهِ مجلۀ فکاهیِ مُلانصرالدین، صفحۀ ۱۴
گاهی هم نویسنده آماتور بود و به شدت تحت تاثیر تصور خودش از دیگران و محصولات بیربط و ضعیفی را میآفرید. نامۀ چالی چاپلین به دخترش، نمونۀ بارز این گونه آثار است که در اصل، در تهران و به دست یک ایرانی مسلمان نوشته شده بود و سبب شد خیلیها خیال کنند که چالیچاپلین مسلمان شده است.
من تا به حال ندیدهام که کسی این سبک را وارد طنز کرده باشد و اگر کسی باشد تعجبی نمیکنم، چون این سبک، زمینۀ بسیار مناسبی برای طنز دارد.
در این هفته، بیایید با هم تصور کنیم که اگر استرا ماچونی، سرمربی استقلال بخواهد برای هیأت مدیرۀ تیمش نامه بنویسد، چه خواهد نوشت؟
نامۀ استراماچونی به استقلال
با سلام و دورود بیپایان به هر کی جای امیر حسین فتحی نشسته یا قراره است بنشیند. شنیدم اون یکی هم قرار است «فتح» داشته باشد. البته هر چی مترجم من توضیح داد نفهمیدم فتح الله با فتحی چه فرقی دارد؟ ربطی هم به من ندارد.
اگر از حال من بپرسید، ملالی نیست جز دوری شما و تهران دودگرفته که من هر چی حساب میکنم، نمیدانم شما چطوری دود قورت میدهید و ریۀ شما جای اکسیژن اشتباه میگیرد؟ این هم شبیه بقیۀ اتفاقات عجیب و غریب کشورتان است.
امروز چک شما رسید و من توانستم نگاهش کنم. نمیدانم باید از دیدنش شاد باشم یا غمگین. راستش شماها عادت کردید که از پشت شیشه، عسل به مردم مرحمت کنید. ماندهام چه خاکی به سرم بریزم. پول را دریافت کنم و برای تعامل با ایران و دریافت پول، برم در لیست سیاه آمریکا و یا بیخیال اصل و فرعش شوم و برم رد کارم. کاری هم که نیست، اما اگر پول را بگیرم و در این بیکاری، از ایالات متحده پیشنهاد مربیگری بیاید، باید سرم را روی پاهای عیال بگذارم و های های گریه کنم.
مملکت شما چرا این طوری است؟
وقتی به من پیشنهاد کردند که بروم در یک کشور نفت خیز مربیگری کنم، جان شما چند تا قر کمر دادم و همراه عیال، وسط هال چرخی با هم زدیم. همسایهای هم داریم که چند ماهی در ایران زندگی کرده بود و یک کار ایرانی به ما یاد داد که شما به آن میگویید بشکن! انصافا کار سختی است. کلی قولنج انگشت شکاندیم تا بلاخره صدایش درآمد. یک ایرانی را هم میشناسم که قبلا فعالیت سیاسی میکرد و چند ده سالی هست که به ایتالیا فرار کرده و کلی چیز میز سیاسی به من گفت که من نه سر از آن درآوردم و نه برایم مهم بود.
یارو قبلا کمونیست بود، اما حالا از کمونیسم و سوسیالیسم و دموکراسی و لیبرالیسم و چند تا نوستالژی دیگر، چیزی درست کرده و طرفدار آن شده است. بنده که از هرکدام دو سه سطری بلد بودم، از این یکی هیچی نفهمیدم. زیاد مهم نیست! ظاهرا شما، از این جور اندیشههای قر و قاطی، در کشورتان زیاد دارید. بیچاره خیلی از اوضاع مملکتان شکار بود.
مثلا میگفت شما به زور لچک سر زنهایتان میگذارید. بعد که تهران آمدم، تفاوت زیادی را احساس نکردم. چون لچک سر زنها کلا پنج دقیقه میتوانست خودش را روی آن موهای رنگ زده حفظ کند و بعد میافتاد و بعد… چون میدانم غیرتی هستید بیشتر نمیگویم میترسم بهانه کنید و برایم پروندۀ انضباطی درست کنید.
راستش اصلا نمیدانستم تحریم چیست و اگر یک چیزهایی میدانستم خیال میکردم که دولت شما با دولت آمریکا و متحدانش نمیتواند معامله کند، همین! موضوع چه ربطی به من بدبخت دارد که میخواهم بروم به بچههای شما فوتبال یاد بدهم، راستش عجیبا غریبا!
وقتی هم آمدم میدانستم چه کار باید بکنم. اون یارو سیاسیه به من گفته بود. باید میترکاندم. دلسوزی برای آیندۀ تیم موقوف! تیمی که هر نیم فصل به یک شکل است، زیر ساخت میخواهد چه کار؟ شما میخواهید همین فصل کولاک کنید و بعد هر کس سهمش را بگیرد و آیندۀ تیم هم به قول رئیسجمهورتان «علی برکت الله!»
حرفهای آن یارو سیاسیه، گرچه به هیچ دردم نخورد، اما از لا به لای حرفهایش فهمیدم که باید خودم را بگیرم و خوشحالی الکی نکنم تا شما خیال کنید من از دماغ فیل افتادهام. راستش باورم نمیشد که بگیرد، اما گرفت. یعنی اولش گیج میزدم و سعی کردم اصلا حرفی نزنم. وسط همین حرفها فهمیدم که شما تاکتیک ۳-۵-۲ را بلدید. اما این تاکتیک در طول حیات پر فراز و نشیبش کلی سگ و سگ توله پس انداخته است و شکر خدا که شما اسم آنها را بلد نبودید.
پس میتوانستم در سه سوت بترکانم و همین هم شد. کلی بازیکن خوب و درست و عالی داشتید. مربی قبلی هم تلاش کرده بود و بنده هم موج سوار… شیخ دیاباته را گذاشتم نوک خط حمله، یکی از سگ تولههای تاکتیک ۳-۵-۲ یعنی ۳-۴-۲-۱ را چیدم در زمین و به قول شما «یا علی از تو مدد!» به توصیۀ آن رفیق نیمچه ایرانی خودم هم عمل کردم؛ سر هر ماجرایی شر به پا میکردم و شلوغ میکردم. یعنی راستش ظرف چند ماه، شما ایرانیها یک پاتیل به چه بزرگی، به اخلاق من پی پی کردید. یکی از این کارها را در لیگ ایتالیا بکنم، مرا تفت میدهند و به جای پاپ کورن یا به قول شما ایرانیها، «چسفیل» میدهند دست بچهها!
با این حال، اگر خر خط خطی هم بودم، میفهمیدم ادامۀ این بازی شدنی نیست. اولا تاکتیک ۳-۵-۲ و همۀ نوه نتیجههاش، تاریخ مصرف دارند. تا مربیان شما بفهمند و سر از کار من در بیاورند، با دو، سه تا ترمز درست و حسابی، ماشین مرا در گل میتاپاندند. تازه گیریم شانس میآوردم و به لطف این بازیکنان تپل و آماده، میتوانستم این تاکتیک را در حلقتان فرو ببرم، چطوری پول بگیرم؟ فوقش یک کیسۀ بزرگ از یورو یا ریال قابل تبدیل به یورو به من میدادید که به ایتالیا ببرم. این پول را تبدیل میکردم و میریختم به حسابم تا ابدالدهر، مثل سوراخ فوری در زندگی من دهان باز میکرد و من باید هر بار، با التماس و لابه به تک تک مردم اروپا و آمریکا توضیح میدادم که این پول را از کجا و چطوری آوردهام.
بعد فوتبال اروپا را چه میکردم. بابا من هنوز جوانم. مثل این مربیان پیر و پاتال فوتبال اروپا که نیستم که در دهۀ هشتاد میلادی ترکاندهاند و ده سال بعد از اوت شدن را هم پولهای بادآورده را در هاوایی و عشرتکدههای دنیا آتش زدهاند و حالا پولشان ته کشیده و دنبال پولهای بادآوردۀ دیگر میگردند. همین حالا جهودهای ایتالیا و حومه که کلی پول در فوتبال سرمایهگذاری کردهاند، مرا به شکل هامان عید پوریم یا به قول ما مسیحیها، یهودای خائن میبینند.
باید شلوغ میکردم تا همه صدای توبۀ نصوح مرا بشنوند و در دل «بعضیها» عزیز شوم. میفهمید که..!
شما هم ترا خدا شلوغش نکنید. تا بشکن بزنید ده، بیست تا از این مربیهای استوک خارجی هستند که راهی کشورتان شوند. حتی آمادهاند در پروژههای سیاسی ریز و درشتتان هم استخدام شوند. شما هم که پول برایتان علف خرس است. بچههای بیمارتان لنگ چند ده هزار یورو برای داروی خاص هستند، شما سر لج و لجبازی و چیزهای دیگر که ربطی به من ندارد، برای خرید بازیکن و مربی خارجی، با بیل دلار و یورو میریزید.
به قول خودتان که آخرش هم معنیاش را نفهمیدم، «حلالم کنید!» اتفاقیه که افتاده… من هم از بچههای شما یاد گرفتهام، چشمک میزنم و میگویم: «بیخیال!»
آره دیگه! بیخیال!
دیگر مزاحمتان نمیشوم. باید بروم ببینم این چک ننه مرده را چطور میتوانم به پول نزدیک کنم. دعا کنید پول شود و گرنه باید بروم دنبال توپ جمع کردن در باشگاهای دسته دوم… خدا حافظ..!