گفتگو با وزیر امور اسکاتلند، در کابینۀ ترزا می | داریم تجزیه میشیم!
نوشتۀ حیدر سهیلی اصفهانی برای شمارۀ أمرداد
سلام خوانندگان ارجمند، من صفا گزارشزاده، در خدمتم برای تقدیم گفتگویی تازه با کسی که بیشتر شما اونو نمیشناسین. اما انگلیسیها خوب میشناسنش! دیوید مندل، وزیر امور اسکاتلند در کابینۀ فعلی انگلستان… برای گفتگو باهاش، نه بدبخت شدم، نه تو سرم زدم و نه رفتم سراغ شبکههای اجتماعی با هویت مخفی. خیلی شیک و پیک تماس گرفتم و گفتم خبرنگار خبرگزاری فکاهیِ ملانصرالدین است. کلی تحویلم گرفت و هی شوخی بیمزۀ اسکاتلندی تحویلم داد و من هم محض خوش خدمتی غش غش خندیدم تا این که بلاخره از بس الکی خندیده بودم، گونههام درد گرفت و زودی پرسیدم:
- دیوید! بوریس جانسون داره مییاد… یعنی همون که میخواد برگزیت را حتی بدون توافق با اتحادیۀ اروپا اجرا کنه!
- مندل: مگه تو نگفتی از طرف یه خبرگزاری فکاهی داری با من تماس میگیری؟ عوض این چیزهای اعصاب خورد کن، چرا از شمارۀ سوتین ترزا از من سئوال نمیکنی؟
- صفا: خب چنده؟
- مندل: خب چون سوتینهاش را در ایام جوانی خریده، حالا فقط مجبور شده بندهاش را بلند کنه تا روی شکمش برسه…. ها ها ها ها! بامزه بود نه!
- صفا: یخ کنی! خیال کردم میخوای بگی سوتین عروسک نوهاش را میبنده… دیوید! تو گفتی اگه بوریس بیاد، ممکنه انگلستان تجزیه بشه… به چند قسمت؟
- مندل: خیلی عاقلی! خب معلومه به دو قسمت، اون یکی اسکاتلنده!
- صفا: پس جبل الطارق چی میشه؟
- مندل: ها ها ها! این هم قشنگ بود… عینِ سوتین عروسک نوهاش! ها ها ها!
- صفا: برای این که از تجزیۀ اسکاتلند جلوگیری بشه، چه کار میخوای بکنی؟
- مندل: تو داری جوک میگی! خب به نظرت باید چه کار کنیم؟
- صفا: به نظرم، باید جبل الطارق با کاتالونیا بشن یک کشور تا تعادل انگلستان پس از تجزیه اسکاتلند حفظ بشه..! تازه با داشتن بارسلون، تیم ملی خوبی هم درست میکنن…
- مندل: شوخی بیمزهای بود! هی ایرانی، من میدونم زبون شما خیلی نیش و کنایه داره..!
- صفا: آخه! کنار جبل الطارق، الان یک نفتکش ایرانی توقیف کردین تا در عوض، از آمریکا حق الحساب بگیرین. پس عجیب نیست که الان از ترس تجزیۀ اسکاتلند به خودتون میپیچین و فردا از بابت تجزیۀ جبل الطارق… اسپانیاییها هم که درگیر قیام کاتالونیا هستند، از این اتفاق بدشون نمییاد… اینه آخر و عاقبت بریتانیای بزرگ؟
- مندل: آره تو راست میگی! این هم شوخی بود. اما شوخی تلخیه که ما از بابتش خیلی وحشت کردهایم.
- صفا: ببین مندل! تو الان دقیقا با چی چیِ بوریس جانسون مخالفی و از چیچی رقیبش دفاع میکنی؟ خب اولی میخواد بدون توافق از اتحادیه جدا بشه و دومی، هر طور شده میخواد با اتحادیه برای خروج به توافق برسه. اسکاتلندیها هم فقط در یک صورت آروم میشینن! این که انگلستان در اتحادیه بمونه!
- مندل: ببین جوکر ایرانی! من هم اینها را میدونم، اما اقلا جرمی هانت، یه مدتی بازی در میاره تا وقت بگذره و ببینیم چه خاکی به سرمون بریزیم. وگرنه هر دو گزینه، یکی بده و دیگری بدتر!
- صفا: نخست وزیرتون که مدتیه کاسۀ گدایی به دست، دور دنیا میگرده… برای چی به ایران گیر میده؟ این جا کلی فرصت سرمایهگذاری و کار هست؟
- مندل: هی جوکر ایرانی، چی بگم که دلم خونه! ببین اوضاع ما را که به کجا رسیدیم؟ حکایت بد و بدتریه که بهت گفتم. با ایران بپریم، بازار آمریکا را از دست میدیم. با ایران درگیر بشیم، حیثیت بینالمللیمون خدشهدار میشه، اما بازار آمریکا را داریم.
- صفا: خب کدومش بهتره؟
- مندل: خب معلومه! بازار آمریکا..؟
- صفا: یعنی نگرانِ حیثیت بینالمللی خودتون نیستین؟
- مندل: کدوم حیثیت..؟ وقتی تو! جوکر ایرانی، داری مسخرمون میکنی… بگو کدوم حیثیت را میگی؟ ما کی حیثیت داشتیم که حالا حیثیت داشته باشیم.
- صفا: راست میگی! باید گفت: انگلیسی باش راحت باش! حالا میخواین چه خاکی سرتون کنین؟
- مندل: چه میدونم؟ ما الان رب النوع تناقضیم: حیثیت پَر! اتحادیه پَر! احتمالا اسکاتلند هم پَر… فقط آمریکا را داریم..! اون وسط هم گیر کردیم، بین اولویتهای بد و بدتر!
- صفا: پس عجیب نیست نخست وزیرتون گریه میکرد…
- مندل: گریۀ اون رو جدی گرفتی؟ اون فقط از بوریس جانسون حرصش میگیره! وگرنه عمرا برای انگلستان گریه کنه… زنیکه خیال میکنه هنوز سی سالشه و اون لباسهای مسخره را تنش میکنه. اما حالا باید پیرزنی با لباسهای دخترانه برود و یک مرغابی گندۀ بغ بغو کن، مثل این بوریس مسخره، به خونۀ شمارۀ ده نقل مکان کنه… هر روز صبح هم در اون خونه باز بشه و اون خرس گنده، کیف به دوش و سوار دوچرخه، عین مأمور پست، از خیابون داونینگ تا کاخ باکینگهام پا بزنه… مردک معلوم نیست چرا هر چی پا میزنه، چاقتر میشه!؟
- صفا: دیوید، برگزیت، برجام نیست! اگه بیرون برین، خودتون میمونین با ترامپ که هر روز، یه حالی داره..!
- مندل: جوکر ایرانی! قرار بود منو بخندونی. خیلی هم به خنده احتیاج داشتم… خدا لعنتت کنه، حالا دارم گریه میکنم. میدونی «من و ترامپ تنهایی» یعنی چی؟
- صفا: نه نمیدونم!
- مندل: یعنی تجاوز به عنف! اون هم نه یک بار و نه صد بار! این مرتیکه به متحدای خودش همون جور نگاه میکنه که به فاحشههای کابارههاش! شاید روزی برسه، برای حفظ اقتصادمون، دست به دامان شما ایرانیهای ناجنس بشیم.
- صفا: خب ما باید اول روابط شما را با اسکاتلند، همسایۀ شمالی بررسی کنیم. شاید منفعت ما در حفظ روابطمون با کشور اسکاتلندِ تازه استقلال یافته باشه. ما که نمیتونیم اونها را ناراحت کنیم.
- مندل: برو گمشو جوکر عوضی! باز هم نیش و کنایۀ ایرانی حوالهام کردی. اصلا چی از جونمون میخواین؟ چرا نمیذارین به درد خودمون بمیریم؟ پدرسوختهها، مگه خودتون تنگه ندارین که اون نفتکش لعنتی را از جلوی دماغ ما رد کردین، بعد هم اون نتانیای ناجنس ما را مجبور کرد توقیفش کنیم. حالا دیگه همه میدونن ما چقدر بدبختیم که نمیتونیم حتی کمی مقاومت کنیم و حتی به این اسرائیل مردنی، نه بگیم. برو گمشو..!
- صفا: ببخشین خوانندگان عزیز، راستش بدجور گریهام گرفته… یارو گریه کنون، تلفن را قطع کرد. واقعا از ما بدبختتر هم پیدا میشه…! فعلا خداحافظ… شما هم اشکاتون را پاک کنین… واسه خبرگزاری فکاهی ما شگون نداره!
84 total views, 1 views today