بولتون البواتله

خوشگل الحکایات: اشعر الشعرای یخته دل

گفته‌اند که در بلاد ینکیۀ مطهره، دلاور مرد میدان و اخگر دوران و جنگاور سریش المردانی است، بولتون نام که چون نامش را دلاوران می‌شنوند، دنبه‌شان می‌جنبد و آبشان می‌ریزد. البته از دیدگان!

             یکی بولتون آمد به میدان جنگ…

که در مایه‌دانش بود زَهره‌ای

            اگر زهره‌اش بس فراوان به چنگ

ز عقلش نچندان بود بهره‌ای

به هر حال و احوال، ایشان را ز مردی نه دنبه‌ای در تن بود و نه اخگری در چشم! جز سبیلی که در پس آن دهانش پنهان بود و معلوم نمی‌کرد که اینک لبان آن دلاور مرد در چه حالت است؛ آیا از عزم و اراده، چون دو فولاد آب دیده، به هم فشرده است، یا همچون امواج رود جیحون، لرزان و جنبنده!

             شود کوه آهن، چو آب روان

اگر بیند او را که آید دوان

            یکی لرزه بر تن، از آن کوی و برزن

چو بولتون گریزد و در پی کسان

گفته‌اند در حکایات که او را زبانی بُود برنّده، چشمانی لرزان و رمنده و پیکری مایۀ خنده! لیک چنانش عزم در سر بودی که گویی رستم است در پیش او کرمی خزنده! هر روز، به خانه‌ای سپید می‌رفت تا به حاکمش گوید که بیا تا به جنگ پیلان و شیران پرسه دنیا برویم. چنان در گوش او می‌خواند که گویی، شب‌های جمعه‌ای نبودی جز آن که در جنگی با یلان می‌گذراندی و دیگر روزها را در کنار کنیزکان می‌غنودی تا باز او را شب جمعه‌ای دیگر در رسد و عزم جنگی دگر کند. القصه، روزی حاکم ینکه دنیا را چنان برانگیخت که شمشیر از نیام کشید و عربده زد:

            ای بولتون ای راد مرد قوی

اگر راه پرسه به من وانهی

           چنان حمله‌ای سخت آرم بدان

 که نامت شود بولتون قهرمان

صدای خلق از این آواز برآمد که مگر دیوانه‌ای یا ز جان خسته بیگانه‌ای که سخن این چلغوز لاجان شنیده، چنین مصیبتی عظمایی بر ما و خود و ایرانیان آوری که سخن این مرد شنیده باشی؟ حاکم ینکه دنیا، نیک در او نگریست و دید که اول مصیبت هم این مرد است که از شنیدن نوای جنگ، بر خود لرزیده و چون کرم حریر بر خود پیچیده است. انگشت عبرت به دندان حیرت گزید که

         ما را بدین بخت دون، حاجت است؟

که خود را به این مرد، مدیون کنیم؟

        و یا مرگ ما را نود از صد است؟

که با این دغل، خویش در خون کنیم؟

اکنون حکمای قنوات الأخبار و اصحاب الأسفار، بر آنند که ای بسا، بولتون را چند صباحی دیگر در پیش نباشد که وی را مرخص کنند تا در کنار عیال، به کار منزل برسد و کار ملک و خلق را به عاقلان بسپارد.

شاید این را هم بپسندید